روان شناسیِ انسان یا حیوان ؟

امروزه آن قدر در روان شناسی تجربی از حیوان و آزمایشات در مورد آن گفته شده است که گویا دیگر به این باور رسیده ایم که کار اصلی ما در این علم مطالعه ی حیوان و مسائل مربوط به او، و به دیگر سخن، حیوان شناسی» است! موضوع اصلی روان شناسی، حیوان است و طرح مسائل مربوط به انسان، صرفاً امر تفننی و استطرادی و حداکثر به عنوان یک نوع از حیوان است!

البته ایجاد یک دانش جدید با روش و موضوع و هدف خاص برای هر کسی آزاد است و تا آنجا که این امور قراردادی باشد، ما هم سخنی نداریم، اما فراموش نکنیم که اصل اولیه و آغاز پیدایش علم روان شناسی مشاهده ی حالات نابهنجار انسان» بوده است. نیز همین امر باعث شده است که برای نمونه، مکتبی با عنوان روان تحلیل گری فروید به منظور مطالعه و حل مشکلات رفتاری بیماران به راه افتد و مکاتبی مشابه، یکی پس از دیگری مطرح شود.

آنچه برای روانشناسان اهمیت داشت، مشکلات رفتاری انسان و یافتن راه های کنترل رفتار و اصلاح آن بود. روان شناسان در ابتدا و در اصل با انسان سروکار دارند و اگر در مواردی هم به مطالعه ی رفتار حیوان می پردازند به این دلیل است که انسان و حیوان در بسیاری از امور زیستی تشابهاتی دارند و مطالعات تجربی در مورد حیوان، مشکلات حقوقی و اخلاقی کمتری به بار می آورد.
بر این اساس است که حیوان فقط همانند یک ابزار، آزمایش و مطالعه می شود و در چنین مواردی نیز تعمیم نتایج آزمایشات درباره ی انسان تا جایی معنا دار است که جنبه های مشترک مورد بررسی قرار گیرد و همچنین به انسان بودن انسان، لطمه ای وارد نکند و انسان را به حد حیوان کاهش ندهد

پایه ی اصلی توجه به این نکته را باید در توجه به تفاوت ماهوی میان انسان و حیوان جستجو کرد. درست است که انسان و حیوان در تعبیر منطقی آن از یک نوع اند و فصل ممیزه ی ناطق بودن، رمز جدایی آنهاست. همچنین، که انسان و حیوان در دید زیست شناسانه در بسیاری از ویژگی های زیستی شریک و همنوا هستند و نیز روان شناسی در تبیین ویژگی های زیست ریشه ای انسان با آزمایشات بر روی حیوانات به نتایج خوبی رسیده است، اما هیچ کدام از این نگاه ها نمی تواند مانع توجه و نگاه دقیق تر روان شناسی به بٌعد غیر حیوانی انسان شود.

بهتر است مثالی بزنیم :

✔️ امروزه اصل شرطی شدن (از دو نوع کلاسیک و عامل) از اصول مسلم یادگیری است و کارآیی آن در حیوان و انسان به اثبات رسیده است. پیدایش بسیاری از حالات هیجانی یا رفتارها و یا درمان ها و حذف آنها از همین طریق است. اما ادعای اینکه همه ی انواع یادگیری های انسان، همچون سایر حیوانات، (به فرض اینکه در حیوان این نکته صادق باشد) از همین راه تحقق می یابد، ادعای نادرستی است و دست کم، اثبات آن به مطالعات بیشتر در خصوص انسان نیاز دارد؛
ضمن آنکه این مطالعات علمی فقط تا آنجا راه دارد که تجربه راه داشته باشد. بسیاری از یادگیری های انسان از رهگذر تفکر و استفاده از قوه ی تعقل به دست می آید. برخی از یادگیری های ما ریشه در علوم حضوری دارد و در مواردی نیز راه های وحیانی، شهودی و عرفانی شیوه ی یادگیری هستند.

بار دیگر بر دو نکته ی ذکر شده تأکید می کنیم :

نخست، پژوهش های روان شناختی درباره ی حیوان نباید هدف اصلی تلقی شود؛ چرا که وظیفه ی واقعی روان شناسی، مطالعه ی انسان است.

دوم، پژوهش ها و آزمایشات بر روی حیوانات، تنها در مواردی قابل تعمیم بر انسان است که نقطه ی اشتراک و تشابه انسان و حیوان در آن مورد، قطعی شود. جنبه های زیستی در بسیاری از موارد از مصادیق این امر است. اما درباره ی امور روانی دقت بیشتری لازم است. در مواردی هم که به تفاوت ماهوی بین انسان و حیوان برخورد دارد، بی تردید، این تعمیم، مردود است.

فلسفه ی روانشناسی و نقد آن
ماریو بونژه ، روبن آردیلا
با نقد و اضافات محمد جواد زارعان ، رحیم نصرتی
ص 115-116-117
_____
یادداشت های یک طلبه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها